سفینه نجات

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا

سفینه نجات

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا

مشخصات بلاگ
سفینه نجات

کاش مى دانستم کجا دلها به ظهور تو آرام و قرار خواهد یافت؟ یا به کدام سرزمین اقامت دارى؟ آیا به زمین رضوان یا غیر آن؛ یا به دیار ذوطوى متمکن گردیده ­اى؟بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و ترا نبینم و هیچ از تو صدایى حتى آهسته هم بگوش من نرسد.بسیار سخت است بر من به واسطه فراق تو؛ و اینکه تو به تنهایی گرفتار باشی و ناله من نیز به حضرتت نرسد و شکوه به تو نتوانم. به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانى که دور از ما نیستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مایى، که ابداً جدا نیستى.

پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب با موضوع «پیشوایان عشق» ثبت شده است

مریضی صاحب وسائل


شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه در اثبات الهدی ، در جلد 7 می گوید: در ایام جوانی (25) سالگی دچار بیماری سختی شدم. به طوری که در مرز مرگ قرار گرفته و خانواده من از بهبود وضع سلامتی ام ناامید شدند. در همان حال توجه و توسل به چهارده معصوم (ع) پیدا کردم. در همان حالت بین خواب و بیداری رسول الله (ص) و ائمه را دیدم و به آن ها سلام داده و با هرکدام مصافحه نمودم. خصوصا با امام صادق (ع) گفتگو کردم. دقیقا به خاطرم نیست ، اما وقتی به خدمت امام زمان (عج) رسیدم ، از خود بی خود شده و گریه کردم. به ایشان گفتم : مولای من ، از علم و عمر خودم هنوز بهره برداری نکرده ام.

ایشان فرمودند: نترس ، در این بیماری سالم می شوید و بعد کاسه ای که در دست داشت را به من داد تا از آن بنوشم. با نوشیدن آن حالم به کلی خوب شد ، برخاستم و نشستم و خانواده ام خیلی تعجب کردند. در آن هنگام چیزی نگفتم ، چند روزی گذشت و جریان را برایشان تعریف کردم.



شفای بیماری که پسرانش شیعه بودند


دانشمند و محدث بزرگ ، علی بن عیسی صاحب کتاب کشف الغمه چنین نقل می کند: سید باقی بن عطوه ، برای من نقل کرد : در گذشته پدرم که در مذهب زیدی بود ، دچار بیماری سختی شد و تمام پزشکان آن زمان از درمان او عاجز شدند. بیماری او به طول انجامید. من و برادرانم که پسران او بودیم ، به مذهب شیعه دوازده امامی ، تمایل داشتیم و به همین دلیل پدرم از ما دل خوشی نداشت و مکرر می گفت : « من مذهب شما را نمی پذیرم ، مگر اینکه صاحب شما (امام زمانتان (عج) ) بیاید و مرا شفا دهد »

بر حسب اتفاق ، هنگام نماز عشاء در یکی از شب ها ، همه ی ما دور هم جمع بودیم ، که شنیدیم پدرم فریاد زد :« صاحب خود را دریابیدکه در همین لحظه از نزد من بیرون رفت »ما با شتاب از خانه بیرون رفتیم ، اما هرچه دویدیم و به اطراف نگاه کردیم ، کسی را ندیدیم. بنابراین به نزد پدر برگشتیم و از او جریان را پرسیدیم.

پدرم گفت : « شخصی نزد من آمد و فرمود : ای عطوه ! به او گفتم : تو کیستی؟ گفت : من همان صاحب پسران تو هستم ، آمده ام تا به اذن خداوند تو را شفا بدهم. » سپس دستی بر بدن من کشید و بیماری من هماندم به طور کلی برطرف شد و کاملا سلامتی خود را بازیافتم.



توسل به امام زمان (عج) و فراهم شدن امر ازدواج به صورت معجزه آسا


مرجوم نهاوندی از کتاب مستدرک البحاره تالیف آقا میرزا محمد عسگری که از شاگردان مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی است ، می نویسد: شیخ فاضل و عالم محقق ، آقای شیخ حسن تویسرکانی فرمودند : در اوائل جوانی که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم ، زندگی بر من سخت می گذشت و قرار گذاشتم که به قصد توسعه رزق و فراهم آمدن امر ازدواج ، به کربلا بروم. چون مشرف به کربلا شدم ، شب را خوابیدم و هنوز به حرم مشرف نشده بودم که عالم رویا به خدمت حضرت ولی عصر (عج) رسیدم. ایشان به من فرمودند: « فلانی ، دعا کن » عرض کردم :‌ « ای مولای من ، به قصد دعا مشرف شدم »

فرمود : « همین جا بالای سر است ، دعا کن » پس من دست به دعا برداشتم و با تضرع دعا کردم. ایشان فرمودند :‌« نشد » دو مرتبه دعا کردم و به نظر خودم بهتر از اول ، باز فرمودند : « نشد » مجددا برای بار سوم دعا کردم و اینبار تلاش و تضرع بیشتری نمودم. اما باز هم فرمودند : « نشد » من که عاجز شده بودم ، عرض کردم : « سیدی ، آیا دعا کردن وکالت بردار هست؟ » فرمود : « آری » عرض کردم : « من شما را وکیل کردم که برای من دعا کنید » ایشان قبول نموده و دست به دعا بلند کردند ، در همان هنگام از خواب بیدار شدم و به نجف برگشتم.

شخص تاجر تویسرکانی که ساکن تهران بود ، مشرف به زیارت عتبات گردید و به حضور میرزای رشتی رسید و چون شیخ حسن تویسرکانی از شاگردان خوش فهم میرزا دشتی بود ، لذا مرحوم میرزا توصیف جناب شیخ حسن را بسیار نمود و در نهایت سفارش شیخ حسن را کرده و گفت  : « حاجی ، دخترتان را به این جوان تزویج کنید ، مطمعن باشید که ضرر نمی کنید » ایشان هم قبول کرد و دخترش را به عقد شیخ درآورد. به برکت دعای حضرت ولی عصر (عج) دارای خانه و زندگی شد و به زودی زود رزق و روزی اش نیز توسعه یافت.



معجزه عجیب آب به جای نفت 


خادم میرزای بزرگ شیرازی به نام شیخ محمد که پس از فوت مرحوم میرزا ، ترک معاشرت نمود و از همنشینی با مردم کناره گیری می گرفت. روزی شخصی نزد او می رود و می بیند که به هنگام غروب ، چراغ خود را به جای نفت ، از آب پر نمود و روشن کرد و چراغ در کمال ناباوری روشن و برافروخته شد.

آن شخص بسیار تعجب کرد و جریان را جویا شد. شیخ محمد در جوابش گفت : پس از فوت مرحوم میرزا ، از غم و اندوه جدایی آن بزرگوار ، با مردم قطع معاشرت نمودم و خانه نشین شدم . در آن دوران دلم بسیار گرفته و حزن و اندوهی شدید تمام وجودم را فراگرفته بود. تا اینکه در ساعات آخر یکی از روزها ، جوانی به صورت یکی از طلاب عرب ، نزد من آمد. او با من انس گرفت و تا غروب کنار من ماند. من نیز از بیانات او بسیار لذت می بردم و تمام غم و اندوه قلبم برطرف می شد. این وضع ، چند روزی طول کشید و در طی این روزها ، آن جوان نزد من می آمد و ما با هم هم صحبت می شدیم.

در یکی از روزها که نزدم آمده بود و با من صحبت می کرد ، به خاطر آوردم که امشب چراغم نفت ندارد. در آن زمان رسم بر این بود که تمام مغازه ها را دم غروب می بستند ، نگران شدم که قبل از خرید نفت ، شب فرا برسد و من ، در تاریکی بمانم. از طرفی به این فکر می کردم که اگر از به قصد خرید نفت ، از منزل خارج شوم ، از فیض هم صحبتی با ایشان محروم می شوم.

ایشان که حالت تحیر مرا دید فرمود : « تو را چه شده است که به سخنان من گوش نمی دهی؟ » گفتم : « دلم خدمت شما است » فرمود « نه ، درست دل نمی دهی » گفتم : « حقیقت این است که امشب چراغم نفت ندارد »فرمود :‌ « بسیار جای تعجب است که این همه ما برای تو از فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم سخن گفتیم و تو به این اندازه هم بهره مند نشدی که که از خرید نفت بی نیاز شوی » گفتم : « یادم نیست چنین حدیثی را می فرمایید»

فرمود : « فراموش کرده ای  که گفتم از خواص و فواید بسم الله الرحمن الرحیم ، این است که اگر آن را به قصد خاصی بگویی ، آن مقصود حاصل می شود. حالا تو هم برو و چراغت را از آب پر کن و به قصد اینکه آب همان خاصیت نفت را داشته باشد ، بسم الله الرحمن الرحیم بگو »

من نیز چنین کردم و چراغ روشن شد و شعله کسید. از آن زمان به بعد هرگاه خالی می شود ، دوباره آن را از آب پر می کنم و بسم الله الرحمن الرحیم می گویم و روشن می شود.

مرحوم آیت الله خویی پس از نقل این جریان فرمودند : « حیرت آور است که پس از نشر این قضیه نیز ، آن عمل از مرحوم شیخ محمد از اثر نیفتاد »

  • نردبانی تا خدا


ابولهب یکی از دشمنان سرسخت محمد (ص) و شریعت پاک اسلام  بود ، این ملعون تبلیغات قوی روانی بر علیه پیامبر (ص) انجام می داد و چون خودش عموی پیامبر بوده ، بسیاری از اعراب ساده لوح سخنان او را باور می کردند و به این طریق عقاید باطل خویش را نشر می داد. در آن زمان اگر شخصی غیر از بنی هاشم بر علیه پیامبر سخنی می گفت ، آن را بر پایه حسادت به خاندان بنی هاشم می گذاشتند ، اما وقتی می دیدند که عموی خود پیامبر شدیدا عقاید او را رد می کند و مردم را به دین غیر او می خواند ، حرف های او را باور می کردند. به همین دلیل ابولهب جزء منفورترین چهره های قرآنی است که شدیدا با اسلام دشمن بوده و مورد لعن شدید خداوند قرار گرفته است.

قرآن در سوره تبت درباره او می فرماید: بریده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد. هرگز مال و ثروت و آنچه به دست آورده به حال او سودی نبخشیده و عذاب الهی را از او باز نمی دارد. به زودی وارد آتشی می شود که دارای شعلۀ برافروخته است . همسر او نیز وارد آتش جهنم می شود در حالی که هیزم کش دوزخ باشد و در گردنش طنابی از لیف خرما دیده می شود.

 

سرنوشت عجیب ابولهب:

پس از جنگ بدر و شکست سختی که مشرکان قریش متحمل شدند. ابولهب که در جنگ شرکت نکرده بود پس از بازگشت ابوسفیان، جریان جنگ را از او پرسید . ابوسفیان چگونگی شکست و در هم کوبیده شدن لشکر قریش را برای او بازگو کرد و سپس افزود: به خدا سوگند! ما در این جنگ سوارانی دیدیم در میان آسمان و زمین که به یاری محمّد آمده بودند!

رافع یکی از غلامان در آنجا نشسته بود و دست خود را بلند کرد و گفت: آنها فرشتگان آسمان بودند. ابولهب بر آشفت و سیلی محکمی به چهرۀ غلام زد و او را بر زمین زد و پیوسته کتک می زند تا این که ام الفضل همسر عباس، چوبی از روی زمین برداشته و بر سر ابولهب زد و گفت این مرد ضعیف را تنها پیدا کردهای؟!

سر ابو لهب شکست و خون جاری شد. پس از هفت روز بدنش عفونت کرد و دانه هایی همچون طاعون به پوست تنش پدیدار شد و با همان بیماری از دنیا رفت . عفونت او به انداره ای بود که مردم جرأت نکردند نزدیک او شوند. ابولهب را به بیرون مکه بردند و از دور آب بر او ریختند و سپس سنگ بر او پرتاب کردند تا بدنش زیر سنگ پنهان گردید.

 

ابو لهب های امروز:

همیشه عملیات روانی اثرات تخریبی بیشتری داشته است ، چرا که مستقیما بر عقاید و ایمان افراد ساده تر جامعه اثر گذاشته و آن را ضعیف می کند. قرآن کتابی نیست که فقط برای زمانی خاص (زمان پیامبر (ص)) نازل شده باشد. قرآن در سوره تبت ، نه تنها ابی لهب ، بلکه تمام ابی لهب هایی که در طول تاریخ به قرآن ، رسول اکرم (ص) و مقدسات توهین می کنند و درصدد ضعیف کردن ایمان دیگران هستند را لعن کرده و سرنوشت نهایی آنان را خواری و ذلت در دنیا و آخرت بیان کرده است.


 

در این باره آیات بسیار عجیبی در قرآن مشاهده می کنیم:


هرگز (جهودان دشمن اسلام ) آسیب و زیان سخت به شما نتوانند رسانید مگر آنکه از نکوهش و یاوه سرایی شما را اندکی بیازارند و اگر به کارزار شما آیند از جنگ خواهند گریخت و از این پس هیچ وقت منصور نخواهند بود (111 سوره آل عمران) آن ها محکوم به ذلت و خواری هستند. به هر کجا متوسل شوند ، مگر به دین خدا و عهد مسلمین درآیند و (یا به دیگر مردم بپیوندند ) آنان پیوسته اسیر بدبختی و ذلت شدند ، از این رو که به خدا کافر شدند و پیمبران حق را به ناحق کشتند که این نافرمانی و ستمگری کار همیشه آن ها بود (122 سوره آل عمران)


مطمعن باشید که توهین کنندگان به ساحت مقدس پیامبر در دنیا و عقبی مورد لعن الهی قرار می گیرند. آن ها با این کار خویش با دستان خود گور خود را کنده اند. چرا که با این کار ، باعث شدند تا جنبشی بزرگ در میان مسلمانان جهان برای دفاع از پیامبر به وجود آید و به این ترتیب دنیا با اسلام حقیقی و طریقه راستین پیامبر (ص) آشنا شود. نمونه ای از این جنبش نامه رهبر عزیز به جوانان کشورهای بیگانه بوده است. همچنین بعد از این واقعه سایت های زیادی برای برائت از این مشرکین و دفاع از پیامبر رحمت (ص) ، تبلیغات های گسترده ای انجام دادند. این وعده ی خداونده. پیروز حقیقی این میدان ، همیشه حق و حقیقت است و باطل محکوم به نابودیست ، باطل به یاری خداوند با دستان خودش نابود میشه. ان شاءالله

  • نردبانی تا خدا

 http://ashabequrani.loxblog.com/upload/a/ashabequrani/image/27210108144184542206156212145188363206145.jpg


کلیپی بسیار زیبا که به اثبات مذهب شیعه و امامان معصوم از زبان ائمه (ع) با توجه به آیات قرآن می پردازد . حجم این کلیپ تصویری  7.97 مگابایته.


از اینجا دانلود کنید.

  • نردبانی تا خدا

deborah.mihanblog.com

deborah.mihanblog.com

میلاد امام حسن عسکری (ع) مبارک...

  • نردبانی تا خدا