سفینه نجات

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا

سفینه نجات

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا

مشخصات بلاگ
سفینه نجات

کاش مى دانستم کجا دلها به ظهور تو آرام و قرار خواهد یافت؟ یا به کدام سرزمین اقامت دارى؟ آیا به زمین رضوان یا غیر آن؛ یا به دیار ذوطوى متمکن گردیده ­اى؟بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و ترا نبینم و هیچ از تو صدایى حتى آهسته هم بگوش من نرسد.بسیار سخت است بر من به واسطه فراق تو؛ و اینکه تو به تنهایی گرفتار باشی و ناله من نیز به حضرتت نرسد و شکوه به تو نتوانم. به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانى که دور از ما نیستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مایى، که ابداً جدا نیستى.

پیوندهای روزانه

داستان کوتاه : بدشانسی یا لطف خدا

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ


کشاورزی چینی اسب پیری داشت که از آن در کشت و کار مزرعه اش استفاده می کرد. یک روز اسب کشاورز به سمت تپه ها فرار کرد. همسایه ها در خانه او جمع شدند و به خاطر بدشانسی اش به همدردی با او پرداختند.

کشاورز به آن ها گفت : « شاید این بدشانسی بوده و شاید هم خوش شانسی ، فقط خدا می داند. »

یک هفته بعد ، اسب کشاورز با یک گله اسب وحشی از آن سوی تپه ها برگشت. این بار مردم دهکده به او بابت خوش شانسی اش تبریک گفتند. کشاورز گفت : « شاید این خوش شانسی بوده و شاید هم بدشانسی ، فقط خدا می داند. »

فردای آن روز وقتی پسر کشاورز در حال رام کردن اسب های وحشی بود ، از پشت یکی از اسب ها به زمین افتاد و پایش شکست.

این بار وقتی همسایه ها برای عیادت پسر کشاورز آمدند ، به او گفتند : « چه آدم بدشانسی هستی...»

کشاورز باز جواب داد : « شاید این خوش شانسی بوده و شاید هم بدشانسی ، فقط خدا می داند. »

چند روز بعد سربازان ارتش به دهکده آمدند و همه جوانان را برای خدمت در جنگ با خود بردند. به جز پسر کشاورز که پایش شکسته بود. این بار مردم با خود گفتند :  « شاید این خوش شانسی بوده و شاید هم بدشانسی ، فقط خدا می داند... »



نظرات  (۵)

لایق نوکریش نیستم اما ای کاش...
نوکر ریزه خور نوکر مادر باشم...
اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ:
اللهم عجل لولیک الفرج
  • منتظر المهدی
  • پایان ندارد غربتم تا عصر موعود
    با اشک شب هم صحبتم تا عصر موعود
    جز انتظارت را کشیدن نیست راهی
    در این دو روز فرصتم تا عصر موعود
    بی شک مقارن میشود آینده با عشق
    هرچند خم شد قامتم تا عصر موعود
    امشب تمام من تو را میخواند آقا
    دیگر نمانده طاقتم تا عصر موعود
    اللهم عجل لولیک الفرج

    پاسخ:
    اللهم عجل لولیک الفرج

  • ذره ای از تبار نسیان
  • سلام علیکم...

    ما رو یاد تذکر زبانی انداخت این داستان..!

    تکرار یک حرف درست و استواری بر عقاید،تاثیرگذاره حتما..

    خیلی وب خوبی دارید الحمدلله..بنده خیلی وقته لینکتون کردم و الان پشیمونم چرا هر بار نیومدم نوشته ها رو بخونم.
    خدا قوت.
    ان شاء الله ظهور مولا.
    به بنده هم سر بزنید.
    پاسخ:
    سلام
    خداروشکر که مطالب مفید بودن
    ممنون از حضورتون... چشم حتما در اولین فرصت به وبلاگتون سر می زنم
    التماس دعای فرج
  • منتظر المهدی

  • سلام باآرزوی قبولی طاعات وعبادات به مناسبت ماه مبارک با ختم قرآن مجیدودعاهای روزانه به روز هستم ومنتظرحضورشما .

  • محمود موحد
  • سلام زیبا بود و دلنشین
    فقط خدا میدونه...فقط
    پاسخ:
    سلام
    بله... و فقط هم خودش باید کمکمون کنه تا به چیزی که برامون خواسته راضی باشیم و خدای نکرده ناشکری و گله نکنیم... چون فقط خودش صلاح بنده هاشو می دونه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی