از کپی کردن خوشم نمیاد ، اما بعضی از مطالب ارزش منتشر کردن و دوباره خوندن رو داره. متن زیر رو از سایت masaf.ir برداشتم.
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ
مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَآل (عمران آیه ۱۴۴ )
محمد (ص) فقط فرستاده
خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود،
شما به عقب برمىگردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت
خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمىزند؛ و خداوند بزودى
شاکران (و استقامتکنندگان) را پاداش خواهد داد.
یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولاَ به کیفیت شهادت
ایشان توجه نمیشود.
کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کردهاند و آن را با احادیث متواتر ذکر کردهاند از جمله:
ابن سعد میگوید در روایتی
آمده است: پیامبر ص مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است. (۱)
شیخ مفید میگوید: او در
مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت
و سه سال داشت.
(2)
در کتاب جامع الرواه آمده
است: پیامبر ص در مدینه مسموم درگذشت.(3)
بیهقی از عبدالله بن
مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر ۹بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برایم محبوبتر است از اینکه
یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به
جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است. (4)
رسول خدا ص فرمود: هیچ
پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود.(5) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما
(اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود. (6)
پس شهادت حضرت رسول توسط
سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند؟؟؟
زمان شهادت حضرت رسول صلی
الله علیه و آله
ظاهرا بیشترین فاصله ای
را که بین فرمان حمله به شام به رهبری اسامه و شهادت حضرت رسول بیان شده است دو
هفته است.
(7)
عدهای از اطرافیان از
پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند تا بتوانند به طور سری به گونهای که رسوا نشوند از دست پیامبر (ص) خلاص شوند و
نقشههای شوم خود را در بعد از شهادت حضرت
اجرا کنند.
روایت شده است: پس بیهوش
شد و چون به هوش آمد زنها به او
دارو خوراندند در حالی که او روزهدار بود. (8)
در دو روایت بخاری و مسلم
از قول یکی از زنان پیامبر(ص) آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو
دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید.
گفتیم: (مسئله ای نیست)
هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهیت
مریض از دواست!
اندکی بعد پیامبر فرمود:
هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما
حضور نداشت.
(9)
در پاسخ به این صحبت باید
گفت
اولا: مگر اطاعت حضرت
رسول در هر حالی طبق نص قرآن واجب نشده است ؟ مگر قرآن نفرموده: که پیامبر ص از
روی هوی و هوس سخن نمیگوید ؟ پس چرا وقتی حضرت خواستند که به او دارو (سم) را ندهند
آن زن اطاعت نکرد و بلکه خلاف دستور حضرت عمل کرد ؟ آیا رسول خدا ص فایده دارو را
نمی دانست و آنها میدانستند ؟ و آیا پیامبر مصلحت خود را تشخیص نمیداد و آنها
تشخیص میدادند ؟
ثانیا: جمله آخر حضرت
(همه اهل خانه در برابر چشم من از این دارو بخورند) اشاره به این دارد حضرت
میدانستند که آن دارو نبوده است بلکه سم بوده است که میخواستند توسط آن حضرت را
بکشند. لهذا منظور حضرت اینچنین بوده است: اگر دارو بوده است از آن بخورید!!! ولی خودشان میدانستند که دارو نبود
و از آن نخوردند.
در الطب النبوی ابن جوزی
ج۱ص۶۶ میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود
و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمدهاند و با
دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که دو تن از زنان پیامبر(ص)
حبشی بودند.
این یک افشاگری از سوی
رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کردهاند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی
از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم
بوده اند.
عبدالصمد بن بشیر از امام
صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا میفرماید: (اگر او
درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن به
او سم نوشاندند.
(10)
۱-المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص۶
۲-المقنعه شیخ مفید ص۴۵۶ و منتهی المطلب حلی ج۲ص۸۸۷
3-جامع الرواه محمد علی
اردبیلی ج۲ص۴۶۳
4-السیره النبویه ابن
کثیر دمشقی ج۴ص۴۴۹
5-بصائر الدرجات ص۱۴۸و بحارالانوار ج۱۷ص۴۰۵و
ج۴۰ص۱۳۹
6-کفایه الاثر-خراز قمی ص
۱۶۲ و وسائل الشیعه ج۱۴ص۲ و بحارالانوار ج۴۵ص۱
و من لایحضره الفقیه ج۴ص۱۷
7- المغازی واقدی ج۱ص۱۲۶
8- الطبقات الکبری ج۲ص۲۳۵
9- صحیح البخاری ج۷ص۱۷ و ج۸ص۴۰ و صحیح مسلم ج۷ ص ۲۴و۱۹۴- تاریخ
طبری ج۲ص۴۳۸
10- تفسیرالعیاشی ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱