سفینه نجات

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا

سفینه نجات

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا

مشخصات بلاگ
سفینه نجات

کاش مى دانستم کجا دلها به ظهور تو آرام و قرار خواهد یافت؟ یا به کدام سرزمین اقامت دارى؟ آیا به زمین رضوان یا غیر آن؛ یا به دیار ذوطوى متمکن گردیده ­اى؟بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و ترا نبینم و هیچ از تو صدایى حتى آهسته هم بگوش من نرسد.بسیار سخت است بر من به واسطه فراق تو؛ و اینکه تو به تنهایی گرفتار باشی و ناله من نیز به حضرتت نرسد و شکوه به تو نتوانم. به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانى که دور از ما نیستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مایى، که ابداً جدا نیستى.

پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیه قرآن این نیز بگذرد» ثبت شده است


کشاورزی چینی اسب پیری داشت که از آن در کشت و کار مزرعه اش استفاده می کرد. یک روز اسب کشاورز به سمت تپه ها فرار کرد. همسایه ها در خانه او جمع شدند و به خاطر بدشانسی اش به همدردی با او پرداختند.

کشاورز به آن ها گفت : « شاید این بدشانسی بوده و شاید هم خوش شانسی ، فقط خدا می داند. »

یک هفته بعد ، اسب کشاورز با یک گله اسب وحشی از آن سوی تپه ها برگشت. این بار مردم دهکده به او بابت خوش شانسی اش تبریک گفتند. کشاورز گفت : « شاید این خوش شانسی بوده و شاید هم بدشانسی ، فقط خدا می داند. »

فردای آن روز وقتی پسر کشاورز در حال رام کردن اسب های وحشی بود ، از پشت یکی از اسب ها به زمین افتاد و پایش شکست.

این بار وقتی همسایه ها برای عیادت پسر کشاورز آمدند ، به او گفتند : « چه آدم بدشانسی هستی...»

کشاورز باز جواب داد : « شاید این خوش شانسی بوده و شاید هم بدشانسی ، فقط خدا می داند. »

چند روز بعد سربازان ارتش به دهکده آمدند و همه جوانان را برای خدمت در جنگ با خود بردند. به جز پسر کشاورز که پایش شکسته بود. این بار مردم با خود گفتند :  « شاید این خوش شانسی بوده و شاید هم بدشانسی ، فقط خدا می داند... »



  • نردبانی تا خدا